دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...
دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

اخبار خوش ...

سلام امروز اصلا حال خوشی نداشتم وقتی از خواب بیدار شدم. انقدر بدنم خسته بود که نگو. بعد از ۱۸ ساعت کار  بدون هیچ استراحتی که سه شنبه داشتم داغون بودم و وقتی چشم باز کردم نمیتونستم از تو تخت بیرون بیام ، ولی چاره ای نبود باید میومدم بیرون.

آخه امروز جواب آزمایشم می اومد آزمایشی که یک سال منتظرشم و جوابش برام خیلی مهمه.


بلاخره به زور یه دوش گرفتم و لباس پوشیدم راهی شدم تازه دیرم هم بود ۴ دقیقه... 

بعد از دیدن دکتر انگار بهم آمپول تقویتی زده باشن خستگی یادم رفت. انقدر خوشحال بودم که نگو.

بلاخره همه چی درسته من کاملا سلامتم رو به دست آوردم این یعنی یک چراغ سبز سبز...


ای خدا جون ممنونتم. مرسی 

کمکم کن به چیزی که می خوام برسم خیلی بهش امید بستم... 


دوستت دارم خدا جونم...

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 14 خرداد 1391 ساعت 03:53 http://zaneashegh.blogsky.com

سلام عزیزم
خوشحالم که بهتری و سرحال شدی. می دونم که دیدن دکتر و جواب سلامتی گرفتن چقدر لذت بخشه. امیدوارم به چیزی که می خوای برسی و یه زندگی همیشه شاد رو به دست بیاری با رسیدن به هدفت

سلام گلم. مرسی خدا کنه این همه زحمت جواب بده. ایشاالله برای تو و آقا امیر...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد