دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...
دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

وقت زیبایی رسید...

آفرین جان آفرین پاک را

آن که جان بخشید و ایمان خاک را


به نام خدای بهار آفرین

بهار آفرین را هزار آفرین 


به جمشید و آیین پاکش درود

که نوروز از او مانده و در یاد بود...



نوروزتان پیروز



نقش...

بردار قلم را

بغض دارد،

رنگ سیاهش دلتنگست.


کجاست سپیدی؟ 

قلم میپرسد،

وقت نقش بستن رازهاست.









من... ، تو...

فراموش میکنم خود را،

تا که من، ما شویم...


بشکن من را،

تا که تو، تو شوی...


آن که تو می آرامی با او،

روح من است...


آن که تو پا مینهی بر او،

زن است...





پی نوشت:


چقدر داره حالم از این قصه تکراری زندگی بهم میخوره، هفته پیش من میباریدم از غصه ای که امروز او میبارد...


تا کی باید به هم دلداری بدیم...


حقیقت تلخ زن بودن...



سکوت...

 من سکوت خویش را گم کرده‌ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم

من، که خود افسانه می‌پرداختم،
عاقبت، افسانه‌ی مردم شدم!

ای سکوت، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پرآوازه بود،

تا در آغوش تو راهی داشتم،
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.

در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من!

گم شدم!

ای سکوت، ای مادر فریادها،
ساز جانم از تو پرآوازه بود،

تا در آغوش تو راهی داشتم،
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود.

در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها

من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها!

گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟

گر سکوت خویش را می‌داشتم
زندگی پر بود از فریاد من!


فریدون مشیری...



پی نوشت:


ای کاش وقتی اون کلمه ها از دهانتان بیرون می آمد به احساسات ما هم توجه ای میکردید.... 

سبوی شکسته، شکسته است برای ابد...

یک روز را با لبخند شروع کنید...

اینو یه دوست خوب خوب برام فرستاده تقدیم به همه شما...


♥♥♥♥هرشب قبل از خواب کسی به تو فکر میکنه♥♥♥♥حداقل 15نفر تو این دنیا هستن که عاشقتن♥♥♥♥تنها دلیل واسه وقتی که کسی ازت متنفره اینه که اونا میخوان مثل تو باشن♥♥♥♥تو این دنیا حداقل دو نفر هستند که برات میمرن♥♥♥♥تو برای یک کس به اندازه ی دنیا ارزش داری♥♥♥♥کسی که حتی نمیدونی وجود داره عاشقته♥♥♥♥موقعی که همیشه بزرگترین اشتباه رو میکنی ی چیز خوب از توش درمیاد♥♥♥♥همیشه پیروزی هاتو یادت باشه♥♥♥♥حرف های بد دیگران رو فراموش کن♥♥♥♥پس اگه عاشق دوستاتی اینو براشون بفرست،از جمله کسی که اینو برات فرستاده♥♥♥♥امشب...نیمه شب...عشق واقعیت میفهمه دوست داره..!!♥♥♥♥ی چیز خوب برات تا ساعت 12شب اتفاق میفته وساعت 4 بعد از ظهر فردا میتونی هرجا باشی...واسه بزرگترین شک زندگیت آماده باشی...♥♥♥♥اینو واسه 15 نفر تو15 دقیقه بفرست...♥♥♥♥روز یکیو بساز..کمک کن رو صورت کسی لبخند بیاد...به یکی کمک کن..♥♥♥♥یادت باشه خیلیا دوست دارن...دوست...♥♥♥♥اینو واسه همه دوستات حتی اگه من یکی از اونام بفرست...♥♥♥♥اگه 4 تا پس بگیری خیلیا دوست دارن...اگه 7تا پس بگیری خیلیا واقعا عاااااشقتن♥♥♥♥

ساده رنگ...

آسمان آبی تر

آب آبی تر


من  در ایوانم رعنا سر حوض

رخت می شوید رعنا

برگ ها می ریزند


مادرم صبحی می گفت:

موسم دلگیری است


من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست

زن همسایه در پنجره اش تور می بافد میخواند


من ودا می خوانم گاهی نیز

طرح می ریزم سنگی، مرغی، ابری


آفتابی یکدست

سارها آمده اند

تازه لادن ها پیدا شده اند


من اناری را میکنم دانه به دل می گویم

خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود


می پرد در چشمم آب انار،

اشک می ریزم

مادرم میخندد

رعنا هم...


سهراب سپهری... حجم سبز







پیچ زندگی...


سلام دوستان ببخشید باز یه مدت غیبم زد و نبودم.


انقدر پشت هم اتفاقات رنگ و وارنگ بد و خوب و بد افتاده که خودمم نمی دونم چه خبره...

بی خیال مهم اینه که تموم شده و امیدوارم فعلا برای یه مدت حادثه و سر و صدا از خونم بره و بهم محلت بده تا دوباره اعصابم رو جمع کنم و اماده برای بعدیا...


فقط خدایا شکرت...




پی نوشت:


خدا رو شکر که ماریا سالمه و بلای جدی و بدی سرش نیومد.

مشکل من هنوز سر جاشه ولی فعلا تو مشکلات روزانه گم شده و وقت ندارم بهش بپردازم.

دوستای گلم بلاخره جوابی که منتظرش بودن رو گرفتن و ایشالله به زودی اینور دنیا می بینمشون.

و رفتن یا ماندن؟؟؟