دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...
دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

گردباد...

گاهی وقتا پیش میاد که نقشه های کشیده نقش بر آب میشه...


هیچ کس نمیتونه فکر یه دقیقه بعد رو بکنه، و همه آینده و آرزوها بر باد میره.


واقعا زندگی پوچه...


گردباد که میگن اینه...!!!





پی نوشت:


طفلکیا همه زندگیشون رو به یه امید و آرزو ول کردن و اومدن ولی فکرش رو هم نمیکردن که یه هو یه گردباد هستیشونو نابود میکنه.


از اون ورم کسی که رو اینا حساب کرده بود دستش مونده تو حنا، و ما این وسط فقط تماشاچی نمی دونیم چه کمکی میتونیم بکنیم..؟!


تو این دنیا کسانی هم هستند که نهایت بیشعوری از خودشون نشون میدن، که دیگه جای تاسف هم باقی نمیزارن... !!!


ای کاش یکمی یاد میگرفتیم تصمیمیات خداوند رو نکنیم چماق و بکوبیم تو سر کسی که هیچ کاره ای تو اون ماجرا نیست.


اصلا من چیکاره بیدم...

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن یکشنبه 4 خرداد 1393 ساعت 10:02 http://anti-zandiq.blogfa.com

سلام. هر چند معلوم نیست چی شده، ولی امیدوارم عاقبت ماجرا به خیر باشه.

آقا محسن، متاسفانه نه، بدتر هم شده.... :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد