دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...
دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

جهان هستی...

می طلبد 

سکوت و آرامش را.

رود خروشان است،

می خواهند بروند با تلاتم جریانش


گمشوند در جهان هستی،


چشمانم...


خانه...

رفتند. بعد از چندی سخت،

خانه ام خوش بوست،

ملافه ها فریاد میزنند

حس آزادی را...



پی نوشت:

بلاخره آرامش برگشت و مشکلاتشان حل شده نشده رفتند...

اقیانوس...

دلم  پرُه خیلی پُر...

دارم چوب خوبی و دل رحمیم رو میخورم...

بعد از سه ماه جای تشکر انگشت اتهاماتشون به منه؛

راست میگن تو دنیای بی رحم، مهربان نباش.



کم میاورد،

می گوید پُر شده

از شنیدن غصه هایم

دل اقیانوس...