دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

هوای کودکی...

چند روزی دلم هوای کودکی و خیابان و خونه قدیمی که میدونم دیگه نیست رو کرده.


یاد روزگار جنگی که وقتی هواپیمای عراقی میومد میدودم طبقه پایین تو بغل مامان بزرگ قایم میشدم، یاد روزی که تو کلاس مدرسه بودم و انطرف خیابان رو بمباران کردن و دیوار مدرسه ما اومد پایین، بچه هایی که رفتن با دیوار پایین...


این آهنگ مازیار فلاحی - لیلا رو مخمه...


ای کاش زندگی امروز به سادگی اون موقعا ها بود، کمتر نگران این و اون بودیم و فقط به فکر خانواده و کنار هم بودن میبودیم و مراقبت از هم که بلایی سر اونیکی نیاد...

و پاس اونایی که به خاطر ارامش امروز ما رفتند...




ای کاش میشد بازم دنبال باز و پای عروسک پلاستیکیم میگشتم  که برادر کوچیکم قایم میکرد... 

دلم برای روزای خوش کودکیم تنگه...

دلم برای پوریا تنگه خیلی بیشتر از ۷ سال... 

نظرات 2 + ارسال نظر
مینا جمعه 9 خرداد 1393 ساعت 23:43 http://taraze-roozaane.blogsky.com/

سلاام عزیزم...
ب راستی خیلی زود دیر میشه!...
منم دلم برای خیلی چیزها و خیلی از افراد تنگه...
برای صداقت، نجابت، راستی و درستی و در یک کلمه برای انسانیت دل تنگم!...
یاد همگی ب خیر...
و سپاس از تک تک عزیزانی ک جون شون رو در طبق اخلااص گذاشتن و ب خاطر آرامش امروز ما رفتند!...

:*

دریا جمعه 16 خرداد 1393 ساعت 01:38 http://azjensebaranam.blogsky.com

سلام عزیزم
امیدوارم خوب باشی
احساست رو درک میکنم



آپم عزیزم

سلام دریا جون، خوبم عزیزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد