دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...
دور افتاده ...

دور افتاده ...

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

بادکنک...

یادم دادند تا از جنس انسان نباشم

به مثان پوسته ای باشم نازک

که در کشان عمر چروک برندارم


ولی امان از لحظه انفجار...




دیگه ترکیده همه تیکه هاش توی وجودم بالا و پایین میره، ولی هنوز پوسته سخت بیرونی راهی برای خروج باز نکرده، انچنان سرسخت ایستاده...